چرا هیشکی بر نمی گرده؟

ساخت وبلاگ
مینی سریال queen gambit و شروع کردم دیدن.تعریفش و زیاد شنیدم جزو اخرین سریال های پرطرفداره این روزاس. در مورد شخصیت یتیم و آواره ایه که تبدیل به یه شطرنج باز شگفت انگیز میشه.شخصیتی به ظاهر پوچ و افسرده که طی یه اتفاق میفهمه که استعداد بزرگی تو شطرنج داره. قسمت اولش و دیدم و خیلی دوستش داشتم.کلن هفت قسمته.. و بنده به عتوان یه شطرنج باز حرفه ای واقعا بهم چسبید سریال.مخصوصا اون سکانس انتهاییش که برگ ریزون بود. +  یکشنبه سوم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

هنوزم بعد از اینکه احساس می کنم وبلاگ نوشتن و بلاگفا و من داریم آخرین نفس هامون و می زنیم تا به یه وبلاگ جدید و نوشته های شگفت انگیزش می رسم ذوق زده میشم.راستش خیلی وقته وبلاگ های زیادی رو نمی خونم متاسفانه.همیشه یه تایم آخر شبی رو میذاشتم برای خوندن وبلاگ ها.هزار تا وبلاگ تو وبلاگ دوستان بود و من پای ثابتشون.اما خیلی وقته دیگه حال و حوصله ندارم.بعضی وبلاگ ها دغدغه های نوشته هاشون عوض شد و بعضی ها عاشق شدن و نوشته هاشون حقیر متاسفانه و بعضی هام غمگینن و من راستش تحمل غم بیشتر از خودم ندارم. اما همچنان بعضی وبلاگ ها رو می خونم.فکر کنم حدود ده تا بشن . که هم خودشون می دونن و هم من که خوانندشونم. اینارو گفتم که بگم چند وقتی هست یه وبلاگ جدید و البته که یه دوست جدید پیدا کردم که خوندن وبلاگش و نوشته هاش رو دوست دارم.مخصوصا اون پستی که درباره ی بلاگفا و آدماش نوشته بود.صحرای عزیز. که اگه دوست داشت خودش آدرسش و این پایین تو کامنت ها میذاره که شمام برین و بخونینش.مرسی صحرا که اینقدر خوب می نویسی.من دیوونه ی نوار نارنجی وبلاگتم. سعی می کنم چند وقت یه بار از دوست های وبلاگیم که می خونمشون و دوستشون دارم تشکر کنم . راستش تو این دم دمای بازنشستگیم باید بدونن که قدر نوشته هاشون رو می دونم.همیشه. +  دوشنبه چهارم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

روز پدر بدون پدر به روز عادی و مسخره و بی مزس.تو روز پدر برای بابات چکار می کنی؟ کاری می کنی خوشحال شه؟ راستش من وقتی بابا زنده بود کاری نمی کردم.نکه نخوام.جرات نمی کردم.اون بابای پر ابهت و بزرگ که سرش به آسمون می خورد جوری جذبه داشت که رومون نمیشد بهش تبریک بگیم چه برسه کاری کنیم.با با همیشه اخم داشت.مثل من که همیشه دارم.البته این عکسی که ازش استوری کردم امشب جزو معدود عکساییه که بابا می خنده.دستش و دور گردنم انداخته و می خنده.منم می خندم.از ته دل.انگار دنیا تو مشتم بوده تو روز تولدم. اره.من هیچ وقت روم نمیشد کاری کنم بابا خوشحال شه.ولی الان که نیست.این که هیچ سالی نیست دلم می خواست بود تا هر کاری کنم برای خوشحالیش.برای پدرتون تا هست کاری کنین تا خوشحال شه و دلش گرم.حتی بد اخلاق ترین و جدی ترین آدم جهان هم باشه.اونا وقتی سنشون زیاد میشه دلشون می خواد آدما بهشون توجه داشته باشن.مخصوصا بچه هاشون. +  چهارشنبه ششم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

اینکه مردمی هستیم که با هر مصیبتی که سرمون میاد جوک می سازیم یعنی در مقیاس بزرگتر چَندلِر هستیم تو فِرِندز که تنها مکانیزمش واسه دفاع در برابر غمه طلاقه ننه باباش شوخی بود

+  یکشنبه دهم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  | 
چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

" زندگی یعنی همین . اساسش لذت بُردنه . ما اصن زندگی می کنیم که از تک تک لحظه هاش لذت ببریم .می دونی اونایی که میگن لذت بُردن همه ی زندگی نیست کیان؟ یه عده آدم تنبل مُفت خور که براشون فرقی نداره به جای فیله ی گوساله کبابِ گوشت خر بخورن به جای پورشه سوار پراید شن . به جای ورساچه تاناکورا بپوشن . یه سری آدم که دوست دارن پوستر آدم های موفق بزنن به دیوار اتاقشون جلوشون تعظیم کنن به جای اینکه اونا پوستر اینا رو بزنن به دیوار . وقتی با این آدم ها حرف می زنی بوی تعفن مغز پوسیدشون حالت و بهم می زنه .  اصن تو تا حالا یه آدم موفق دیدی که مثلا داره تو هاوایی آفتاب می گیره بگه تُف به این زندگی؟ خسته شدم از این لذتا؟ حالم بهم می خوره از این ماشین و خونه و لاین و هواپیمای شخصی و کشتی ..؟ بگه همین استیکی که نیم ساعت پیش خوردم و خوشمزه بود و می خوام برم بالا بیارم؟ اگه می بینی نشده برای اینه که ذهنت و براش آماده نکردی . تو خودت و برای اون لحظه ی خوشی نساختی . اگر به عالمه ماهی بزرگ می خوای بیاید یه تور بزرگ داشته باشی .  ذهن تو همون توره . هرچی بزرگ ترش کنی ماهی بیشتر گیرت میاد . ما از وقتی بچه بودیم فکر و ذهنمون با یه سری درست و غلظ و باید و نباید بیخودی پُر شده . کی پُر کرده اینارو؟ هرکی از راه رسیده ...خانواده.. مدرسه .. دوست .. پدر و مادر .. یه سری آدم بی رویای بی آرزو . همه ترسو بار اومدیم دیگه . با یه ذهن مریض و کم توقع . تا وقتی نتونی این ترس و بریزی دور . اسیرشی . جای لذت بردن ازش رنج می بری. آدمیزاد تا وقتی زنده س که رویا داشته باشه .  زندگی من و نگاه کن . من همه چی دارم . یعنی اگه تا آخرین روز زندگیم کار نکنم من دارم . نیازی ندارم کار کنم . اما من فقط به خودم میگم باید بری جلو . میرم جلو .. فقط می رم جلو ...من زندگیم سختی کم نداشته . هنوزم تو سختیم . ولی فقط برای آرزو هام می دوام . دقیقا همون موقعی که آدما سرگرم چیزای مزخرف و بی ارزشن من میرم دنیال چیزای دیگه.   بزار یه چیزی بهت بگم . وقتی روی زمینی واسه دیدن یه بُرچ بیست طبقه باید بالا رو نگاه کنی . باید سرت و بگیری بالا . چون بلنده . ولی برای دیدن همون برچ از بالای چهل طبقه باید پایین و نگاه کنی .چرا؟ چون دیگه کوچیک شده . آدما خودشون تعیین می کنن ذهنشون دنیا رو از طبقه چندم ببینه .  بُردن فقط یه قانون داره . اونم بُردنه ." آقازاده - بهرنگ توفیقی +  یکشنبه دهم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

 چقدر تیتراژ پایانی سریال آقازاده رو دوست دارم.منظورم اهنگ فوق العادش نیستا.تصویرش.اینکه شخصیت از تو کوچه پس کوچه های دراز تهران در حرکته و یهو دوربین میاد بالا اخر تیتراژ و اون کوچه غرق میشه تو شهر شلوغ و وحشتناک تهران.عین یه رودخونه که میرسه به یه دریای عظیم ...

+  یکشنبه دهم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  | 
چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

"نادرس قرشمال سوزمانی.در به در هلاک نادانی.غلط های زیادی.قند شکستن های نامربوط.کره نادرس جلف سرخآو مال.گم بمیر.گم.."

+  دوشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  | 
چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

محله ی ما پلنگ ندارد. اگه بخوای کل تهران و چند تا منطقه در نظر بگیری.قسمت شمالیش زادگاه زیستن پلنگان و شیرانه خال خالی چند متریه دوبلکسه. ولی تو محله ی ما به خاطر هجوم آدم های متوسط نشین سنتی پلنگ ها نمیتونن زندگی کنن.چون دووم نمیارن و میمیرن.اما تو همسایه بغلی ما چند وقتی هست سه تا پلنگ زندگی می کنن. با فاصله ی سنی کم .همه هم نوشکفته و جوان و زیبا. بعد شما فکر کن در این محل که تمام آدم هاش یا مشکی می پوشن یا خاکستری این سه پلنگ تمام رنگ های جهان تو لباس هاشون هست.مثلا شال قرمز و موی بلوند عقدی و تیشرت سبز و مانتوی جلو باز زرد و شلواره به نفش.البته شلوارک.چون دیگه چیزی به نام شلوار در تهران وجود خادجی نداره.این که دارم میگم بد نیستا.دمشون هم گرم.دارم مقدمه می چینم برای چیزه دیگه.آره خلاصه شما فکر کن حضور این سه پلنگ رنگی که به اشتباه در جایی اشتباه در حال زیست هستن چقدر موقعیت های کمدی تو محله ایجاد می کنه.یعنی شما حتی از گوگل ارت هم نگاه کنی تهران و محله ی ما رو میتونی پیدا کنی.حتی کوچه مون و. می بینی یه جایییش پر پلنگ های رنگی.بعد تو یه جای دیگه ش تا پلنگ جا مانده از دسته شون انگار دارن برای خودشون می چرخن.سه تا نقطه ی رنگی که هر وقت از خونشون بیرون میان کل محله دچار چالش مانکن میشن.تمام آدم هاش.مکانیکه وامیسه و بقاله و آرایشگره و رستورانیه و خیاطه با دهان باز و خیره.همه وامیسن به نگاه به این بندگان خوب خدا.از نوع شدید.محله تو یه سکوت عجیبی فرو میره که آدم خوف ورش میداره.اینارو گفتم که بگم صبحی که از خونه اومدم بیرون دیدم ماشین یکی ازین پلنگ ها افتاده تو جوق آب.و هیچکی هم نیست کمکش کنه و این بنده ی خدام با این تیپ چیتان پیتان خیره به افق داشت میزد تو سرش.من چکار کردم؟ آفرین.همونی که انتظار داری.آستین ها رو زدم بالا و با پخش آهنگ آقا خودش خوب میدونه..که ما اون و از رودخونه...درش آوردیم..بیرون آوردیم..آوردیمش توی خونه.ماشینش و از تو جوق آب دراوردم و با کلی تشکر و اینا راهی شدیم.و تو باور کن اگه جای ایشون یک مرد سه بیل کلفت هم بود باز من این کار و انجام میدادم.حالا غروبی که برگشتم ایشونم با من برگشت.تو کوچه یه ربع فقط داشت سلام و تشکر می کرد دوباره.و تمام نر های تو محل جوری نگام می کردن که انگار خوش به حال شهاب.چه طوری مخ این پلنگ و که محل سگ به ما نمیده رو زده؟ و اونا نمیدونن راه درست در این رابطه پاکدامنی بوده :)) . ولی جدن من که چشم و دل سیر و سر پایین و متاهل و متعهد و خجالتیم.ولی می خوام بگم همیشه همه دنبال اهداف شوم نیستن.البته نه اینکه من عاشق زیبایی نباشما.دیگه اینستام و پیج های نودی که الان به 6 هزار تا رسیده معرف حضور هست.ولی میخوام بگم هرچیز جا و مکانی داره.آدم با چشماش مزاحم دختر همسایه نمیشه که دوست داره و جرات که تو جایی متفاوت زیست کنه.از قدیم گفتن آدم باید هوای همسایه ش و داشته باشه.مخصوصا اگه پلنگ باشه. +  دوشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۹    جا ما چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

من چقدر این دو قسمت سریال اقازاده که در مورد رفتن شخصیت ها به مشهد و امام رضا بود دوست داشتم.امام رضا...دلم و بُرد جایی که مُچاله شد.تا حرم و نشون میداد و صحن بی کرونا و اشک تو چشام جمع شد.خاطرات ادم رو ویران می کنند... امیر اقایی چقدر تو این سریال خوب بازی می کنه.در واقع امیر آقایی تو سریال داره اقایی می کنه یه نفره.سریال به اسم خودشه فقط.به قول معروف گفتنی سریال رو کاکُلش می چرخه. +  دوشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34

اپیزود 13 واکینگ دد. اقا عجب محشر بود.در مورد میشون و رفتنش به اون جزیره با اون مَرده بود . من عاشق این اپیزودام که مختص به یه شخصیتن فقط.چقدر هیجان انگیز و جذاب و ترسناک بود.بیشتر بازیگر های قدیمی هم تو این اپیزود حضور کوتاه داشتن.تو ذهن و تخیلات میشون موقع شکنجه ش تو سلول.چیزی شبیه به توهم زدنای ریک تو اون اپیزود وحشتناک منفجر شدن پُل...فکر کنم اخرین حضور میشون تو این سریال بود. +  سه شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۹    جا مانده  |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 155 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:34